این روزای ما با مهدیار
سلام پسر عزیز تر ازجانم خوشکلم چند روز پیش با مامان معصومه و بابا رضا رفته بودی بیرون وقتی برگشتی دیدم صدام میزنی اومدم دیدم واااااااااااای مهدیار کچل شده انقدر بامزه شده بودی حسابی بوسیدمت و توهم که میگفتی مامان مو نیست عزیزم این روزا موهات بلند شده بود و ما میخواستیم ببریمت ارایشگاه که کوتاه کنیم چون خیلی عرق میکردی ولی دیگه موهات اساسی کوتاه شده خودت خیلی راضی هستی و ذوق میکنی ولی اشکال نداره موهات خیلی زود در میاد از این به بعد هم قبل از حمام به موهات روغن بادام میزنم تا موهای پسرکم تقویت بشه حسابی با نمک شدی عزیزکم بابا رسول دوست نداره کچل بشی ولی وقتی دیدت که کچل شدی کلی بوست کرد الهی قربون اون کله کچلت بشم عشقم انگار شیطون تر شدی موهاتو زدیم بابا رسول وقتی شیطونیاتو میبینه میگه تقصیر بچم نیست موها شو زدیم کلش باد خورده واسه همین شیطونی میکنه
اینم یه عکس از اولین کچلی پسرم
راستی مهدیار دوتا جوجه رنگی برات خریده بودیم یکیش بزرگ شده و الان تو حیاط هم بازیت شده مدام دنبالش میکنی تا بگیریش جوجه هم تا تورو میبینه فرار میکنه