مهدیارو عصای عزیز
چند وقت پیش عزیز اومده بود خونه مامان معصومه و همیشه بهونه میگرفتی که بری پیش عزیز چون عزیز یه عصا دارو توهم کلی از عصا و چوب و هر چیزی که مثل عصا باشه خوشت میاد و دوست داری و هربار کلی با عصای عزیز بازی میکردی بعد اینکه عزیز رفت میرفتی خونه مامان معصومه کلی دنبال عزیز و البته عصا میگشتی و به همه اشاره میکردی که عصا میخوای بابارسول هم رفت اخر دارو خونه و یه عصا برات خرید خیلی ذوق کردی تا حالا انقدر که با این عصا بازی کردی با اسباب بازیهات اینجوری بازی نکردی تو برنامه عمو فیتیله هم هر وقت عصا میبینی دست عموهاست میدوی ومیری عصاتو میاری و هرجابریم میبری مثل خونه مامان امنه عزیزم داستان داریم با تو این کارات حالا با این عصا کلی عروسک بیچارتو دعوا میکنی و میزنیش کلی هم میخندیم از کارات پیرشی الهی مادر
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی