بازی این روزای مهدیار
آهای تموم زندگیم بی تو تموم زندگیم
عزیزه دلم این روزا بیشتر با اسباب بازی های فکری که بابای برات خریده بازی میکنی و سرگرم میشی ماشالله هوشتم خیلی خوبه الهی من فدات بشم
راستی بیشتر کارت های صد افرین رو هم یاد گرفتی خیلی هم به اینجور بازی ها علاقه نشون میدی
زیاد با عروسکات میونه ای نداریو یه کمی به این سه تا علاقه نشون میدی
با ماشیناتم زیاد بازی نمیکنی بیشتر با همین دوتا ماشینت سر گرم میشی به بقیه نگاه هم نمیکنی قطارو ادم اهنیت رو هم دوست داری
خراب کاری این ماه هم این بود که دسته عینک من رو شکوندی و مجبور شدم یه عینک دیگه بخرم
خیلی ماشاالله شیطون شدی الهی مامان فدای شیرین زبونیات و حرف زدن هات هر باری که صدات میکنم خیلی با مزه میگی بله هر کسی هم بهت چیزی بده میگی مرسی بهت میگم مهدیار پسر خوبی باش باشه میگی باشه خلاصه کلمات زیادی رو میگی خدارو شکر دیگه به حرف اومدی ولی هنوز برای پوشک گرفتن هم کاری نمیکنی من هم عجله ای ندارم گذاشتم یه کم دیگه بزرگ تر بشی شاید دوسالو نیمت شد شروع کنم تا از پوشک بگیرمت
وقتی خونه خودمون هستیم خیلی خوب غذا میخوری میان وعده هاتم همین طور ولی وقتی جایی میریم مخصوصا خونه مامان امنه اذیت میگنی ولی بازم از گذشته خیلی بهتر شدی خدارو شکر
خیلی این بازی رو دوست داری
بیشتر وقت ها هم اقای دکتر میشی منم نی نی رو میارم پیشت تا بهش امپول بزنی بی چاره نی نی
بعد از دوبار افتادن از پله که خدا خیلی بهمون رحم کرد حالااز پله ها خودت میری و میای (روزی چند بار )خستمون میکنی ای بابا ما هم قبول کردیم که یاد گرفتی دیگه دست بردار وروجک مامان
وای که چقدر میچسبه تو هوای بهاری بریم بیرون خسته شده بودیم از سرمای بی خود زمستون از این به بعد بیشتر میبریمت پارک بعد از ظهرها به امید این میخوابی که بیدار شدی ببریمت پارک
یعنی خسته شدی باورم نمیشهنیمکت های پارک رو گذاشته ببین کجا نشسته الهی من قربونت برم
در اخر یه بوسه عاشقونه از طرف مهدیار به بابا رسول