مهدیار مهدیار ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

خاطرات نفسم

بازی این روزای مهدیار

1394/1/30 15:52
نویسنده : مامان فاطمه
2,266 بازدید
اشتراک گذاری

آهای تموم زندگیم niniweblog.com بی تو تموم زندگیم

عزیزه دلم این روزا بیشتر با اسباب بازی های فکری که بابای برات خریده بازی میکنی و سرگرم میشی ماشالله هوشتم خیلی خوبه الهی من فدات بشمniniweblog.com

 

راستی بیشتر کارت های صد افرین رو هم یاد گرفتیniniweblog.com خیلی هم به اینجور بازی ها علاقه نشون میدی

 

زیاد با عروسکات میونه ای نداریو یه کمی به این سه تا علاقه نشون میدی دلخور

 

با ماشیناتم زیاد بازی نمیکنی بیشتر با همین دوتا ماشینت سر گرم میشی به بقیه نگاه هم نمیکنی niniweblog.comقطارو ادم اهنیت رو هم دوست داریniniweblog.com

 

خراب کاری این ماه هم این بود که دسته عینک من رو شکوندی niniweblog.comو مجبور شدم یه عینک دیگه بخرمniniweblog.com عینک

 

خیلی ماشاالله شیطون شدیniniweblog.com الهی مامان فدای شیرین زبونیات و حرف زدن هات هر باری که صدات میکنم خیلی با مزه میگی بله niniweblog.comهر کسی هم بهت چیزی بده میگی مرسی niniweblog.comبهت میگم مهدیار پسر خوبی باش باشه میگی باشهniniweblog.com خلاصه کلمات زیادی رو میگی خدارو شکر دیگه به حرف اومدی ولی هنوز برای پوشک گرفتن هم کاری نمیکنیniniweblog.com من هم عجله ای ندارم گذاشتم یه کم دیگه بزرگ تر بشی شاید دوسالو نیمت شد شروع کنم تا از پوشک بگیرمت niniweblog.com

وقتی خونه خودمون هستیم خیلی خوب غذا میخوری میان وعده هاتم همین طور ولی وقتی جایی میریم مخصوصا خونه مامان امنه اذیت میگنی niniweblog.comولی بازم از گذشته خیلی بهتر شدی خدارو شکرniniweblog.com

خیلی این بازی رو دوست داریniniweblog.comniniweblog.com

بیشتر وقت ها هم اقای دکتر میشی منم نی نی رو میارم پیشت تا بهش امپول بزنی بی چاره نی نیniniweblog.com

بعد از دوبار افتادن از پله که خدا خیلی بهمون رحم کرد حالااز پله ها خودت میری و میای  (روزی چند بار سکوت)خستمون میکنی ای بابا ما هم قبول کردیم که یاد گرفتی دیگه دست بردار وروجک مامانراضی

وای که چقدر میچسبه تو هوای بهاری بریم بیرون خسته شده بودیم از سرمای بی خود زمستون از این به بعد بیشتر میبریمت پارک خندونکبعد از ظهرها به امید این میخوابی که بیدار شدی ببریمت پارکمحبت

یعنی خسته شدی سوالباورم نمیشهخندونکنیمکت های پارک رو گذاشته ببین کجا نشسته الهی من قربونت برمبغل

در اخر یه بوسه عاشقونه از طرف مهدیار به بابا رسولبوسمحبت

 

پسندها (8)

نظرات (5)

عمه فروغ
2 اردیبهشت 94 12:10
ای جووونم به مهدیار باهوش و با ادب خوشحالم که با اومدن بهار بیشتر میتونی بیرون بری و حسابی در پارک بهت خوش گذشته ان شاا.. همیشه شاد و خوش باشی
مامان فاطمه
پاسخ
مرسی دوست خوبم
اتی مامان
2 اردیبهشت 94 12:35
دوستت دارم مهدیار شیرینمخدا حفظت کننده برا مامان و باباجون
مامان فاطمه
پاسخ
مرسی دوست عزیز شما خیلی لطف دارین به ما
مامان خدیجه
6 اردیبهشت 94 8:18
افرین به مهدیار عزیزمون که روز بروز شیرین تر میشه فکر کنم میخواد دکتر بشه که به اسباب بازیهای دیگه علاقه ای نداره و این بازی را بیشتر دوست داره
مامان ندا
13 اردیبهشت 94 0:28
وااااای من این پست رو ندیده بودم قربون این گلپسر ناز بشم بااین عکسای فوق العاده ش
مامان ناهید
1 خرداد 94 6:26
فدای مهریار جون عزیز خاله ماشالله پیشرفتش عالیه انشاءالله به درجات عالیه برسه شاد وسربلند باشید