آخر سال 93
عزیزم یه موقع هایی حتی وقتی پیشمی دلم برات تنگ میشه خیلی دوست دارم
دلم برای گذشته ها یی که با تو بو دم تنگ میشه وبرای اینده باتو بو دن هم پر میکشه
و حالاهم که تورو داریم احساس خوشبختی میکنیم خیلی دوستت داریم
همیشه از خدا سلامتی و شادی میخوام دیگه چیزی بیشتر از این نمیخوام
تو این چند وقت سرما خوردی و تب داشتی با اینکه میدونستم تا چند روز دیگه دوباره خوب میشی شیطونیات شروع میشه و این یه سرما خوردگی سادس بازم یه موقع هایی به هم میریختم و دوست داشتم هر کاری بکنم تا زودتر خوب بشی هر کاری میکردم تا یه کم استرا حت کنی نمی شد با بی حالی و تبی که داشتی مدام راه میرفتی قربون پسرم برم کلا سرما خوردگیت چهار روز طول کشید
نبوده ...نیست... نخواهد بود... !
عزیز تر از تو کسی برای من..
این روزای اخر سال درگیر کارای عیدم عزیزم خرید و خونه تکونی بابا رسول دوتا ماهی قرمز واسه پسرکم خرید و تو کلی ذوق میکنی و هربار موقع غذا خوردن هی میگی ماهی ماهی و باید به اونا هم غذا بدی
راستی تو خونه تکونی هم کلی کمک میکردی (البته خراب کاری) بابا رسول هم که با حوصله خلاصه به هم میخورین پدر و پسر
عزیزه دلم نفسم سال 1393 هم داره تموم میشه و دوباره بهاره زیبا در راهه و ماهم کم کم داریم اماده میشیم تا مثل بهار تازه و نو بشیم خدارو شکر میکنم که تا به این ساعت سال خوبی رو داشتیم و ارزو میکنم که سال جدید هم سال خوبی برای ما و دوستهای خوبمون باشه الهی آمین
چند روز پیش یه برف حسابی هم اومد