برات سلامتی ارزو میکنم همیشه
الهی من بگردم پسرکم برای بار دوم مریض شد عزیزم دیشب خونه مامان امنه بودیم کلی بازی و شیطونی کردی کلی هم از کارات خندیدیم اونجا که میریم دیکه نمیذاری محمد بخوابه محمدم از مدرسه اومده بود خسته اخرم نذاشتی بخوابه همین که دراز میکشید میخواستی باهاش کشتی بگیری وقتی هم که میرفت تو اتاق میرفتی محکم در میزدی خلاصه خیلی شیطونی کردی و محمدم دوست داره و باهات کلی بازی کرد منم هر دوتای شما رو اندازهی دنیا دوست دارم وقتی از خونه مامان برگشتیم خوابیدیم و نصف شب دیدم بیدار شدی و دست بهت زدم دیدم گل پسرم تب داره ساعت دونیم بود بهت استامینوفن دادم تا ساعت چهارم بیدار بودم تا تبت اومد پایین و بعد خوابیدم صبح هم بیدار شدی تب داشتی اما کم بابا رسول گفت اومدم بعد از ظهر میبرمش دکتر گلوتو نگاه کردم دیدن نه زیا التهاب نداره بردیمت دکتر گفت گلوش نیست گوش سمت چپش قرمزه و دارو داد الان شکر خدا بهتری عزیزم مامان امنه زحمت کشید و با اون دستهای پر محبتش الهی من فداش بشم برای شما یه شال و کلاه خوشکل بافته مادر عزیز تر از جونم مرسی که این همه زحمت میکشی دوست داریم خیلی زیاد
دوست دام عزیز تر از جونم خوشکلم مادرماین حاحی فیروزم مامان امنه جون با ادامه کامواها برات بافته
این شال وکلاه پارسال
این هم مال امسال زحمت هر دوتاشو مامان امنه کشید و بافت
این هم عکسهای تو و دایی محمدت که خیلی شیطونین هر دوتاتون