بدون عنوان
مامانی دیگه تمیز شدی بیا بیرون عزیزم اینجا رفته بودیم خونه مامان امنه اقا پسرم خیلی از ماشین لباس شویی میترسیدی تا می گفتیم ماشین لباسشویی فرار میکردی دایی محمد هم خوشش اومده بود پشت سر هم ماشینو صدا میکرد خاله عادله خیلی ناراحت میشد این شد که انقدر باهات بازی کرد که دیگه از ماشین لباسشویی نترسیدی و انقدر شجاع شدی که رفتی تو ماشین عزیزمافرین به پسر خوبم البته اینجا کوچیک تر بودی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی