پارک ارم
این جمعه بابارسول مارو برد پارک ارم قرار بود با مامان امنه و محمد بریم اما سارا کوچولو مهمون مامان امنه بود برای همین نشد ولی دایی جون با ما اومد و خیلی خوش گذشت جای همه خالی شلوغم بودمحیط باغ وحشش هم خیلی تمیز و خوب بود پسرم کلی واسه خودش چرخید دونه دونه حیونارو میدیدی و ما اسماشو بهت می گفتیم البته هنوز برات زوده مامانی چون هنوز صحبت نمیکنی ولی تو حیونا گربه وخروس و کبونرو جوجه و بع بعی رو میشناسی بعد باغ وحش رفتیم ناهار خیلی چسبید بعد از اونجا رفتیم قلعه سحر امیز چون هوا خراب شده بود تو شهر بازیش نموندیم رفتیم قلعه چون سر پوشیده بود بهتر بود کلی هم عکس ازت گرفتمبرای دیدن عکس ها
اینجا به پسر گلم گفتم برو وسط اون دوتا درخت وایسا ازت عکس بگیرم ببین رفتی کجا چه جوری وایسادیالهی فدات شم بابارسول بیشتر از تو ذوق میکرد وقتی میدید داری بازی میکنیماشین بازی مهدیار و محمد عزیز مامانی مثلا دوچرختو اوردیم که شما سوار بشی و خسته نشی ولی تا چشمت به این تاکسی های کوچک بامزه افتاد دیگه نگاهم به چرخت نمیکردی جالب اینجاس که از خونه گریه میکردی با دستت اشاره می کردی سوار چرخت بشیمهدیار داره با دقت به اقا ببره نگاه میکنهالهی بگردم مامانی انقدر حیونای جذاب بود دیگه کسی به اینا محل نمیداد تا دیدن من دارم عکس میگیرم دوتایی اومدن جلو دوربینای جونم مامان فدای گل پسرش هر جا میری یه دوست پیدا میکنی اونم دختر