مهدیار مهدیار ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

خاطرات نفسم

عیدسعید قــــــــــــــربان مبـــــــــــــارک

ای عزیزا ن به شما هدیه زیــــــــــــزدان امد عید فرخنــــــــدی نورانی قربـــــــــــــان امد حاجیـــــــــان سعی شما به حقیقت مقبـــــول رحمت واسعــــــــــــه ی حضرت سبحان امد ...
12 مهر 1393

مهدیار میره مهد کودک رنگین کمان

خدای خوب و مهربان شکرت پسرم دیگه کلی چیزارو می فهمه اقا شده. عزیزه دل مامان  از امروز پسر گلمو بردم مهد رنگین کمان و قرار شد پسرکم سه روز در هفته بره مهدو بازی کنه و دوستای خوب پیدا کنه امروز پسر خوبی بودی خیلی محیط مهدو دوست داری با بچه ها خوب کنار میای و بازی میکنی. امروزم انقدر بازی کردی که نیومده خونه خوابت برده اینجا هم کیفت رو برداشتی و رفتی نشستی تو کلاس پیش دبستانی ها دیگه فکر میکنی خیلی بزرگ شدیــــــــــــــــــا قربون پسر شیطون بلا انقدر خسته بودی که اجازه ندادی لباستو در بیارم سریع خوابیدی قربون خوابیدنت ...
8 مهر 1393

بدون عنوان

پسرک خوشکلم لحظه هایم مال تو به قیمت صفر تومن همین که تو کنار من باشی ثروتمند ترین انسانم تمام ثروت و دارای ما شده مهدیار دوست داریم زندگی ...
7 مهر 1393

بدون عنوان

اقا مهدیار جدا از خرابکاری هایی که میکنه و کارای خونه به مامانش کمک میکنه البته این کمک کردن جنابعالی کلی از وقت مامانو میگیره ولی مرسی عزیزم قربون اون دست های کوچولوت   پسر م وقتی ماشین   لباسشوی اهنگ میزنه میدوی میشینی تو سبد لباسا منم مجبور میشم با همون سبد ببرمت  لباسارو پهن کنم تو هم یکی یکی لباسارو میدی به من از تو سبد اینجا هم که پسرم داره واسم جارو میکشه زحمت نکش مامانی اینجا هم داری گرد گیری میکنی مرسی  مامان جان همین که خرابکاری نکنی خودش کلی کمکه ...
6 مهر 1393

بدون عنوان

ثـــــــــــــــــــــــانیه های زندگیــــــــــــــــــــــمون لحــــــــــــظه لحــــــــــظه های عمرمون ارامـــــــــــــــــــــــش وجودمون شده مهدیــــــــــــــــــــــــــــــــــارعزیز دلمون دوستـــــــــــــت داریــــــــــــــــــــــم عزیزم ...
3 مهر 1393

مهدیار واشپز خونه

مامان جان مهدیار گلم نمی دونم شما تو اشپز خونه چی می خوای تا  اونجایی که می دونم همه بچه ها به وسایل اشپز خونه علاقه نشون میدن اینم کارای شما تو اشپز خونه زیر دست و پای من وقتی دارم غذا می پزم نتیجه این میشه که غذا شور میشه یا بی نمک میشه یا مامان میسوزه چون همش چشم و حواصم به پسر گلمه بابای هم چون از کارات خبر داره چیزی نمیگه ...
2 مهر 1393