مهدیار مهدیار ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

خاطرات نفسم

بدون عنوان

1395/11/14 15:38
نویسنده : مامان فاطمه
177 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام گل پسر عزیزم ☺

پسرک چهارساله من فدای اون چشمای نازت بشم خیلی وقته که دیگه از کارا و شیرین زبونیات برات مطلب نذاشتم 😍😍

عزیزم من و بابا رسول خیلی دوستدداریم حسابی زبون میریزی و یه وقتایی هم یه حرفایی میزنی که اصلا به سنت نمیخوره 😚

یه سوالهایی میپرسی که هم خنده داره وهم بعضیاشون نشون میده که فکرت به کجاها که نمیرسه 👦

مثلا می پر سی فرق موشک و هوا پیما چیه؟؟✈✈🚀🚀

همش دوست داری بازی کنی من تا جایی که بتونم باهات بازی میکنم و سعی میکنم پسرکم حوصلش سر نره چون این روزها کار بابا رسولم بیشتر شده و‌خیلی کمتر از قبل بیرون میرم و‌چون هوا هم سرده نمیشه رفت بیرون زیاد🌁❄⛄☔

الان نزدیک چهار پنج روزه که برف سنگینیم اومده الانم که دارم این مطلبو میذارم برات کلی برف اومده و همچنانم داره میاد تو هم پایین پیش مامان معصومه ای بابا رسولم سر کاره❄❄❄

مهدیار یه وقتایی کلی شلوغ بازی در میاری و خونه رو‌میکنی پر از اسباب بازی ولی منم میبینم در حال خودتی و داری بازی میکنی دلم نمیاد دعوات کنم 😶

چند وقت پیشا خاله عادله و سارا جون اومده بودن خونمون خیلی خوش گذشت بهت این دو روزی که پیشمون بودن الان یه وقتایی میگی مامان چرا رفتن زنگ بزن به خاله عادله بگو بیان خونمون دلم برا سارا تنگ شده الهی فدای دلت بشم دیروز میگفتی مهمون بگو بیاد خونمون خونمون پر بشه من حوصلم سر رفته 😁

انشالله هوا خوب میشه و همش میبرمت بیرون و خونه مامان امنه حسابی بچم سرش گرم باشه 😊

یه یه هفته دیگه میریم دیدن عمه میترا یه مسافرت در پیش داریم و بعداز چهار سال قراره عمه میترا رو ببینی  با مامان معصومه و بابا رضا میریم ارمنستان عمه میترا هم‌میاد اونجا که ببینیمش دلمون خیلی برا عمه میترای مهربون تنگ شده😃 

عاشق خونه مامان امنه هستی و همش دوست داری بریم اونجا

😊خیلی اقاجونو دوست داری یه وقتایی که سارا جون و خاله عادله هست میریم خونه مامان امنه خدارو شکر الان دیگه باهم کم و بیش کنار میاین تو سارا ولی چون تقریبا هم سن هستین وقتی به یه چیزی گیر میدین نه میشه تورو راضی کرد نه سارارو😐 فدای شما بشم😘😘😘😘

 



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)