شیرین زبون خونه ما
این روزها خیلی شیرین زبونی میکنی عزیزم
وقتی یه چیزی از من میخوای که بهت نمیدم میگی خواهش میکنم عزیزم عروسم بده به من منم که دست و پام شل میشه و طاقت نمیارم حسابی بوست میکنم
هربار که میری پایین خونه مامان معصومه و میای بالا در میزنی درو که باز میکنم میگی سلام خوش اومدم
به بابا رسول میگی بیا مارو ببر خونه مامان امنه ندیدمشون
دایی محمدو خیلی دوست داری و تازمانی که ما اونجاییم باهاش بازی میکنی البته چه بازی کردنی یا میخوای بزنیش یا اینکه هر چیزی که دستته میخوای بهش امپول بزنی
دیروز بهت گفتم قربون پسرم برم حوصلش سر رفته چه کار کنم برات گفتی ببر منو دکتر امپول بزنه خوب بشم
خیلی سارارو دوست داری و سارا هم هر کاری که تو میکنی یا هر چیز که میگیرو میخواد ولی در کل باهم کنار میاین و خدارو شکر اذیت نمیکنین وقتی کنار همین
چندروز پش خونه مامان امنه بودیم تو دکتر میشدی به سارا امپول میزدی سارا دکتر میشد به تو امپول میزد وقتی سارا اسباب بازی هاتو میگیره بهش میگی خواهش میکنم بده خطرناکه
بردمت خونه مادر با هلیا بازی کنی وقتی اسباب بازیای هلیا که دخترونه بودو دیدی برات تازگی داشت و خیلی ذوق میکردی مخصوصا ماشین لباسشویی بعد بابا رضا دید دوست داری رفت برات خرید با اسباب بازی حالا خاله بازی میکنی
با پشتی و بالش برا خودت خونه درست میکردی منم اون خونه رو که داشتی اوردم دوباره برات درستش کردم کلی ذوق کردی و الان بازی میکنی همون تو خونه هم میخوابی
وقتی که برات قصه میکم بخوابی باید چند بار برات یه قصه رو پشت سر هم بگم خسته میشم بعد بهت میگم بخواب دیگه خسته شدم نمیتونم دیگه قصه بگم برات میگی به خدابگو من گوش نکردم بگو
الان چند شبه که پشت هم میری پایین میخوابی و بیشتر وقتها پایینی با اینگه من خیلی باهات بازی میکنم و برنامه کودک برات میذارم و کلا هر کاری میکنم که تو سرت گرم بشه که عادت به پایین رفتن نکنی ولی نمیشه شاید چون حساس شدیم به این کارت و همش جلو روت میگیم که پایین نرو یا نخواب یا بالا باش تو هم حساس شدی و مدام میخوای پایین باشی پسرک عزیزم میدونم شبا پایین جات خوبه و مامان معصوم وبابا رضا از من بهتر مواظبت هستن ولی منم شبا بالا خوابم نمیبره و باز م دلم پیش توهه مامان معصوم میگه از سرش می افته بزرگتر بشه و من امیدوارم که همینطور باشه
چند روز پیشا هوا خیلی سرد بود توهم که دیدی مامان معصوم نیست حیواناتت رو جمع کردی ببری تو باغچه بهشون علف بدی منم همراهیت کردم ولی اخر با زور و دعوا اوردمت بالا
تمام برچسب های رو اسباب بازیها و ماشیناتو میکنی خیلی اینکارو دوست داری منم هرچی برات توضیح میدم که کارت اشتباس انگار نه انگار
وقتی دارم یه چیزی برات توضیح میدم اینجوری نگام میکنی
مهدیار با عینک مامان