خونه تکونی با مهدیار شیطون
سلام به گل پسرم که یه دنیا دوستش داریم
این روزا داریم میریم تو حال و هوایی ماه اخر سال یعنی اسفند عزیزم امروز که دارم برات این پست رو میذارم بیست و دوم بهمن ماهه و گل پسرم خوابیده
امروز چون بابا رسول تعطیل بود تصمیم گرفتیم اشپز خونه روتمیز کنیم که کلی از کاراشو بابا رسول انجام داد و انصافا خیلی تمیز شده صبح که صبوته خوردیم دست به کار شدیم شما هم که دیدی ما داریم وسایلارو جمع میکنیم از اشپز خونه تا تمیز کنیم کلی از بهم ریختگی ذوق میکردی و کلی کنجکاوی میگفتی بابا رسول مبارکه من و بابا رسولم که از دست زبون ریختنات میخندیدیم
امروز هر کاری میکردیم بری پایین تا ما به کارمون برسیم نمیرفتی یا میرفتی زود میاومدی حالا همش پایین هستی یا زور میاریمت بالا ولی امروز میدیدی کلی وسیله هست که تو هم میخوای سر در بیاری ازشون که چه کاری انجام میدن هر کدومم میپرسیدی و واسه خودت فروشنده شده بودی همه رو ردیف کردی میگفتی من اقاهه اینا همه وسایل فروشن بیاین از من بخرین بعد منم میاومدم ازت بخرم ازت میپرسیدم حاج اقا اینا چنده میگفتی هزار منم پول میدادم میخریدم میبردم میذاشتمشون سر جاشون اینجوری وقت مارو میگرفتی ولی به بازیش می ارزید و اینکه تو چقدر جدی بودی اگه یه کدومو بی اجازه ور میداشتم میگفتی فاطنه خانوم پول ندادی پولشو بده منم میگفتم اخخخخ یادم رفت پولشو میدادم میبردم
هی را میرفتی میگفتی بابا تمیزیزخیلی خوبه خلاصه بهت خوش گذشت امروز من و بابا رسولم وقتی شیرین کاریاتو میدیدم خستگیمون در میرفت الانم گل پسرم خوابیده