بوی مهر با مهدیار
سلام به همه دوستای عزیزم امیدوارم سر حال و سر زنده وشاد باشین با کوچولوهای خوشکلتون
مهدیار عزیزم کوچک مرد زندگی من خیلی دوست دارم
وااااااااااااااای که چقدر شیرین زبون شدی من و بابا رسولو با این حرف زدنات مجبور میکنی که بچلونیمت دیگه از بوس کردنامون خسته میشی و به من میگی بچه بد چون من هربار که دعوات میکنم میگم بچه بد تو هم یاد گرفتی هر کسی رو میخوای دعوا کنی با اخم میگی اااااا بچه بد
چند روز پیشا بابا رسول برات یه شامپو خرید که توش تیله داره توهم خیلی خوشت اومده طوری که همش دستته و هر بار تبلیغ شامپورو میبینی میاری نزدیگ تلویزیون میگی ببین منم دارم بابا رسولم که دید دوست داری چند رنگ دیگشم برات خرید وقتی دیدی رنگای دیگشم داری کلی ذوق کردی
الهی فدات بشم که با داشتن چیزای کوچیکی مثل این انقدر خوشحال میشی چقدر بچگی خوبه عزیزم عجله نکن برای بزرگ شدن بچگی کن باز ی شیطونی بخند از ته دلت خرابکاریهای کودکانت رو دوست دارم شلوغ کردنهای کودکانه ات رو دوست دارم بعضی وقت ها خودمم باهات بچه میشم و بازی میکنم اخ که چقدر خوش میگذره تو پارک باهات کلی بازی میکنم قضاوت دیکران و نگاهاشونم برام مهم نیست برام مهم اینه که چقدر هم به تو هم به ما خوش میگذره اینجا همه یاد گرفتن که خشک باشن و از داشته هاشون لذت نبرن یه موقع هاااا بابا رسولم با ما همراه میشه و بچه های دیگه هم همینطور چند باری پیش اومده که مادراشون میان ازم میپرسن ببخشید شما مربی مهد هستین که انقدر قشنگ بچه هارو سر گرم میکنین و من در جوابشون میگم نه من یه مادر هستم که از کودکی فرزندم دارم نهایت استفاده رو میبرم چون دیگه هر روزی که میگذره تکرار نمیشه
چند شب پیشا رفته بودیم پارکی که اسب داره به قول تو خلوت بود سراغ سرسره وتابم نرفتی چرختم بردیم یه کم بازی کردی خسته شدی دیدیم دور خودت میچرخی گفتم بیا قایم موشک بازی کنیم بعد کلی بات هم بازی کردیم دیکه هر بچه ای میومد میومد بازی با ما دیگه وقتی دیدم سرتون گرم شد من رفتم نشستم پیش بابارسول و تو با بچه هاااا کلی بازی کردین من نگاتون میکردم ولی خوب تو چون کوچیکتر بودی هنوز قوانین بازی رو زیاد بلد نیستی به خاطر همین همه بچه هارو لو میدادی و کلی میخندیدیم هر موقه میریم پارک یا چرخاتو میبریم یا ماشینتو بعد توهم دوست داری ماشینتو یا چرخاتو یا توپتو با بچه های دیگه عوض کنی بچه های دیگه هم استقبال میکنن چون تنوع رو خیلی دوست دارین شما بچه ها الان همچی براتون تازگی داره و در اخر وقتی میخوایم بیام خونه باید با زور پدر مادراشون وسیلتو ازشون بگیریم و بیام که من خجالتم میکشم چون تو خودت پیش قدم میشی تا وسیلتو باهاشون عوض کنی کلی داستان داریم باتو
عزیزم داره کم کم بوی مهر و مدرسه میاد ومن و بابا رسول تصمیم گرفتیم که هر سال گل پسرمو یکی دو ماه ببریمش مهد که هم برات یه تنوعی بشه هم با اینجور محیط ها اشنا بشی پارسال که خیلی دوست داشتی و استقبال میکردی ولی چون کوچیک بودی منم تا اخر وقت باهات میموندم تو مهد و چون وسایل بازی تو حیاط بود دوست داشتی بیشتر تو حیاط باشی حالا امسال شاید بذارمت بیام خونه و بعد بیام دنبالت ببینم موقیعت چه جوری میشه الانم برات کتابو مدادو یه کمی لوازم تحریر خریدیم کیف هم که داری حالا باید اسمتو تو یه مهد خوب بنویسم یه موقع هایی کیفتو ور میداری میگی برم مدرسه میری تو حیاط اسرار میکنی که بری مدرسه امیدوارم که در اینده دانش اموز خوبی بشی عزیزم
راستی عاشق اب بازی هستی و بابا رضا هم هرسرس زحمت میکشه استخر بادیت رو برات رو به راه میکنه و توهم کلی اب تنی میکنی و بازی میکنی یه موقه هایی هم ما همراهیت میکنیم